طبیعت زیبا دوستت دارم

در خیابان قدم میزنم تا پسرم کارهای بانکی اش تمام شود.حوصله نشستن دربانک راندارم.به خودم میگویم حتما پیر شده ام.در کوچه پشتی خانه زیبای هست و درختی با برگهای پهن از داخل حیاط قدکشیده انگار زنی اب پاش ودستمال به دست برگهایش را برق انداخته.از خودم میپرسم دوست داری این خانه مال توباشد؟شک می کنم به خوشبختی ومی گویم از کجا معلوم ساکن این خانه بشوم وحس خوشبختی کنم؟می گویم گاهی خانه کاه گلی هم می تواند حس خوشحالی درمن ایجاد کند.خانه زیبا را دوست دارم, اما حسم مهم تر از خود خانه است,حس لذت بردن از داشته هایم.دلم می خواهد زنگ در رابزنم بپرسم اسم درخت چیست؟چندساله است؟ روش کاشتش چگونه است؟تصمیم می گیرم از درخت مشابه که جلوی در حیاط است عکس بگیرم تا به احساسهایم احترام گذاشته باشم وبدانم چه چیزهای را دوست می دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *