پسر چشم تیله ای
روزی از درخت گلابی بالا رفته بودم.شاخه ای که برا دوستی دستش را به آنطرف کوچه باغ دراز کرده بود.من روی همان شاخه ایستاده بودم.مثل
خائن
ساعت ۹:۳۰ است.سرکارم.هیچ فاکتوری ثپت نکرده ام.اصلا مفید نبودم.اینجا هستم ولی نیستم توی آسمان هم نیستم معلوم نیست کجا هستم.می نویسم تا رها شم و
جرأتش را ندارم
پشت میز کارم نشسته ام کلی حرف برای گفتن دارم اما جرأت نوشتن ندارم انگار کسی همراه من است ونوشته هایم را می خواند به
رشد
دراین لحظه به کارهای نیمه تمام فکر می کنم کارهایی که باید بهتر انجام می دادم.کلمه باید از چه زمانی در زندگی من پدیدار
موش خور
اوهر روز متنفر وعصبانی بود.اگر یک روز نبود مسئله ای پیدا می کرد ولی نمی دانست خودش این کار را انجام می دهد فکر می
وداع با اسلحه
Ernest.Hemingwaye ترجمه نجف دریا بندری چاپ اول ۱۳۳۳ به خودم گفتم چرا در زمان حال زندگی نمیکنم در زندگی خودم حضور ندارم.حتی نمیدانستم کجا هستم.برای
مجبورم بنویسم
در مورد چی ؟تخصصم چیه؟هیچی.پس در مورد هیچی بنویسم.هیچی زن بود یا مرد؟کارش چی بود؟یکی بود یکی نبود غیر از خداهیچکی هم بود.هیچکی رفته بود
دزدی
باز ساعت۳صبح بیدارمی شوم.باید بروم دست به آب.این بار تصمیم میگیرم نخوابم و چیزی بنویسم.لاک پشت وار در پتوفرومیروم گاهی سرم را بیرون می آورم
نگرانی
چراغ های شهر نقطه اند. توی جاده پرواز میکنم.آنها از من فرار می کنند.نامردهای بی شرف.هر چقدر به پدال گاز فشار می آورم نمیرسم.در التماس
چرند و پرند علی اکبر دهخدا
شادروان علامه علی اکبر دهخدا در سال ۱۲۵۷ هجری خورشیدی در تهران متولد شد. هزار دستان ادب فارسی در هفتم اسفند ۱۳۳۴ روی در
آفتابه مسی
چشمانم را می بندم.دلم می خواهد زمان متوقف شود از خیابان ماشینی عبور نکند وصدای مرا از این خاطره جدا نکند.لطفا بگذارید به گذشته بروم
کتاب«دروغ های»
علی محمد مؤدب مگر نگاه من خریدنی است؟ چرا مغازه دارها به چشم من نگاه می کنند مگر نگاه من خریدنی است؟ توباستان شناس پیر