اوهر روز متنفر وعصبانی بود.اگر یک روز نبود مسئله ای پیدا می کرد ولی نمی دانست خودش این کار را انجام می دهد فکر می کرد دیگران باعث عصبانیتش می شوند.بعد فیلمHector and the Search of Happiness هکتور در جستجوی خوشبختی را دید که می خواست به سرزمین های ناشناخته سفر کند و کشف کند خوشبختی در چیست.هکتور در تصوراتش دید که سفر کرده به سرزمینی که آدمها موش زنده میخورند.
شخص مجهول الهویه یا همان او فهمید معتاد به خشم وتنفر گریه و کینه شده و حاضر نیست اینهارا رها کند لذت بیمارگونه هم میبرد ناگهان از تصورات هکتور یادش آمد و آدمی که موش میخورد.به خودش گفت از خشم لذت زیادی میبری اگر بگویند موش بخور دچارهمان لذت میشوی آیا اینکار را می کنی؟شخص مجهول الهویه همچنان در حال مقایسه است.