کتاب:کودکی بد زندگی خوب.دکتر لورا شلزینگر

ترجمه نرگس خدابنده،منیژه شهبازخان

بعضی از آدمها،اگه بازیگری روتو خیابون ببینن چون بااون فیلم حس صمیمت داشتن این حس رو به بازیگر دارن بعد یکی میزنن روشونه طرف و میگن تپلی چطور مطوری؟حالا من اگه لورا رو دیدم دلم می خواهد بگم دکترجان از کجا اینهمه چیز درموردم میدونستی بلای زرنگ.

اگه مامانم این کتاب و نوشته م رو میخوند میگفت دختر مگه داغت کردم؟قدیما،یه نفراتی بودن قاشق داغ میچسبوندن رو دست بچه شلوغکار بی ادب،در اصلاح عامیانه میگفتن داغ کردن،داغ کشیدن

بخش های از کتاب«چلسی تو عقده ای شده ای واین خیلی بد است پیوسته غرق در گذشته ات هستی به خانه نمی آیی مگر زمانی که از تو تقاضا کنم»

فصل اول:قربانی بودن«وقتی شما قربانی همیشگی درد ورنج دوران کودکی تان باشید این گذشته است که امروز شما را کنترل می کند»

در ادامه کتاب از نه عاملی حرف زده که در بزرگسالی حس قربانی شدن ایجاد میکنه.وخیلی برام جالبه که به حس قربانی بودن پاداش داده شده ازش هویت گرفته شده.

یه جای دیگه کتاب گفته«موقع تصمیم گیری به پیامدها فکر کن از خودت بپرس این تصمیم را برااساس تربیت دوران کودکی ام گرفته م یا برااساس بزرگسالی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *